اگر موجودى نیازمند به موجود دیگرى باشد و وجودش به نوعى توقف بر آن دیگرى داشته باشد به اصطلاح فلسفى، موجود نیازمند را «معلول» و آن دیگرى را «علت» مىنامند. ولى علت، ممکن است بى نیاز مطلق نباشد بلکه خودش نیز نیازمند و معلول موجود دیگرى باشد. اما اگر علتى هیچگونه نیاز و معلولیتى نداشت علت مطلق و بى نیاز مطلق خواهد بود.
منبع :اصول عقاید علامه مصباح
هر قضیهاى هر قدر ساده باشد دست کم از دو مفهوم اساسى (موضوع و محمول) تشکیل مىیابد. مثلاً در این قضیه «خورشید روشن است» که دلالت بر ثبوت روشنى براى خورشید دارد «خورشید» موضوع قضیه، و «روشن» محمول آن مىباشد.
ثبوت محمول براى موضوع، از سه حال، خارج نیست: یا محال است مانند اینکه گفته شود: «عدد سه بزرگتر از عدد چهار است» یا ضرورت دارد مانند این قضیه که «عدد دو، نصف عدد چهار است» و یا نه محال است و نه ضرورت دارد مانند «خورشیدى بالاى سرِ ما قرار دارد».
طبق اصطلاح منطقى، در صورت اول، قضیه، داراى وصف «امتناع» و در صورت دوم، داراى وصف «ضرورت» یا «وجوب» و در صورت سوم داراى وصف «امکان» (بمعناى خاص) مىباشد.
اما نظر به اینکه در فلسفه، درباره «موجود» بحث مىشود و چیزى که ممتنع و محال باشد هیچگاه وجود خارجى نمىیابد، از اینروى فلاسفه، موجود را بحسب فرض عقلى به واجب الوجود و ممکن الوجود، تقسیم کرده اند: واجب الوجود عبارتست از موجودى که خودبخود وجود داشته باشد و نیازى به موجود دیگرى نداشته باشد و طبعاً چنین موجودى ازلى و ابدى خواهد بود زیرا معدوم بودن چیزى در یک زمان، نشانه اینست که وجودش از خودش نیست و براى وجود یافتن، نیاز به موجود دیگرى دارد که سبب یا شرط تحقق آنست و با فقدان آن مفقود مىشود. و ممکن الوجود عبارتست از موجودى که خودبخود وجود ندارد و تحقق یافتنش منوط به موجود دیگرى است.
منبع: اصول عقاید علامه مصباح