علت لعن دشمنان امام حسین چیست؟
چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ب.ظ
چرا باید دشمنان امام حسین(علیه السلام) را لعن کرد؟
https://xip.li/xdQlO9
به دنبال این سؤال ممکن است سؤال دیگرى پدید آید که این روزها بیش تر مطرح شده است. اغلب، این پرسش را منافقان مطرح مىکنند، البته منافقانِ مدرن! آن ها ىگویند که بسیار خوب، ما تا این جا قبول کردیم که تاریخ امام حسین(علیه السلام) تاریخ مؤثر و حرکت آفرینى بوده است. همچنین دریافتیم که باید آن را عمیقاً به خاطر داشت، و به یاد امام حسین(علیه السلام) عزادارى کرد؛ تا این جا را قبول داریم. اما شما در این عزادارى هاى خود کار دیگرى هم مىکنید. علاوه بر این که از امام حسین(علیه السلام) به نیکى یاد مىکنید، و بر شهادت او گریه مىکنید، بر دشمنان امام حسین(علیه السلام) هم لعن مىفرستید. این کار براى چیست و چرا دشمنان ابى عبد الله را لعن مىکنید؟ این کار نوعى خشونت و بدبینى است. این
یک نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمىسازد. هنگامى که احساسات شما تحریک مىشود، بروید گریه و عزادارى کنید. اما چرا دشمنان را لعن مىکنید؟ چرا مىگویید «أَتَقَرَّبُ اِلى اللّهِ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِک»،1من با تبرّى از دشمنان تو، به خدا تقرب مىجویم. چرا مقید هستید همواره در زیارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسین(علیه السلام) را لعن کنید؟ بیایید فقط همان صد مرتبه سلام را بخوانید. چرا باید این همه لعن بگویید و مردم را نسبت به دیگران بدبین کنید و یا نسبت به دیگران
احساسات منفى ایجاد کنید؟ امروز زمانى است که باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیه لعن و تبرى و پشت کردن به دیگران خشونت هایى است که به هزار و چهار صد سال پیش، یعنى زمانى که امام حسین(علیه السلام) را کشتند برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمىپسندند. بیایید به جاى این ها راه آشتى را پیش بگیرید، به روى دشمنان هم لبخند بزنید، به آن ها هم محبت کنید. مگر اسلام دین محبت، دین رأفت و رحمت نیست؟ این چه کارى است که شما دائماً لعن و بدگویى مىکنید؟
اگر کسانى واقعاً از روى جهل این سوال را مطرح کنند، جواب دادن به آن ها مشکل نیست. اما احتمال قوى مىدهیم که بسیارى از کسانى که این گونه سخن مىگویند، اندیشه هاى دیگرى، و اغراض خاصى در سر دارند. احتمال دارد آن ها از سیاست هاى دیگرى پیروى کنند، و یا نقشه هایى را که دیگران کشیده اند اجرا کنند. البته ما فرض را بر این مىگذاریم که این سؤال عاقلانه و عالمانه اى است که جواب آن هم باید عالمانه باشد. صرف نظر از ارزش گذارى در مورد طرح این گونه سؤال ها، فرض کنید
اگر نوجوانى از ما سؤال کرد که چرا باید قاتلان ابى عبد الله را لعن کرد؟ به جاى لعن هایى که در زیارت عاشورا مىخوانید صد مرتبه دیگر هم باز بر امام حسین(علیه السلام) سلام بفرستید. مگر سلام کردن براى سیدالشهداء(علیه السلام) ثواب ندارد؟ به جاى آن صد مرتبه لعن، صد مرتبه سلام بفرستید، چه عیبى دارد؟ این همه لعن و بدگویى، فحش، ناسزا و اظهار برائت چه لزومى دارد؟
جواب علمى چنین سؤالى این است که همان گونه که سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف مثبت هم ساخته نشده است. آدمیزاد موجودى است که هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همان گونه که شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را این گونه آفریده است.
هیچ انسانى نمىتواند بى غم و یا بى شادى زندگى کند. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشى از وجودمان، به این معنى است که از داده هاى خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نکنیم.
دلیل این که خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردی باید گریه کرد البته مورد آن را باید پیدا کنیم والا استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا مىکند و اشک از دیدگانش جارى مىشود؟ معلوم مىشود گریه کردن نیز در زندگى انسان جاى خود را دارد. گریه براى خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقت پیدا مىکند؛ این طبیعت انسان است که در مواردى باید رقت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانى که به ما خدمت مىکنند، نسبت به کسانى که کمالى دارند، خواه کمال جسمانى، یا کمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى، به ابراز علاقه و محبت بپردازیم. هنگامى که انسان احساس مىکند در جایى کمالى و یا صاحب کمالى یافت مىشود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبت پیدا مىکند.
علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام بُغض و دشمنى قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسى را که به او خدمت مىکند دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است که کسى را که به او ضرر مىزند دشمن بدارد. البته ضررهاى مادىِ دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد. چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى که دین را از انسان بگیرد، دشمنى که سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟
قرآن مىفرماید: «انَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُّوٌ فَاتَّخِذُوهُ عَدُّواً»1 شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنى کنید. با شیطان دیگر نمىشود لبخند زد و کنار آمد. وگرنه انسان هم مىشود شیطان. اگر باید با اولیاى خدا دوستى کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى کرد. این فطرت انسانى است و عامل تکامل و سعادت انسانى است.
اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آن ها دوستانه مىشود، و در اثر معاشرت، رفتار آن ها را مىپذیرد و حرف هایشان را قبول مىکند. کم کم شیطان دیگرى مثل آن ها مىشود. مىگویید نه! ببینید قرآن چه مىفرماید: «وَ اِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فى آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُم حتّى یَخوضُوا فى حَدیث غیرهِ»،2 چنانچه ببینى کسانى نسبت به دین بدگویى و اهانت مىکنند، با سستى و با زبان مسخره و استهزا سخن مىگویند، به آن ها نزدیک نشو. هر چه گفتند، گوش نده تا زمانى که به بحث دیگرى بپردازند.
و در جاى سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدوا مَعَهُمْ حتّى یخوضوا فى حدیث غَیْرهِ» بعد مىفرماید اگر کسانى این نصیحت را گوش نکردند، باید بدانند که عاقبت به آن ها ملحق خواهند شد. «اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ فى جَهَنَّمَ جَمیعاً» سرانجامِ کسانى که نسبت به استهزاکنندگانِ دین محبت مىورزند و به آن ها روى خوش نشان مىدهند این است که تدریجاً حرف هاى استهزاکنندگان بر آن ها اثر مىگذارد. وقتى حرفهایشان اثر کرد، در دل هایشان شک به وجود مىآید. و اگر شک ایجاد شد، اظهار ایمان کردن نفاق مىشود. انسان وقتى در دل ایمان ندارد اما در ظاهر بگوید من مسلمانم، این عین نفاق است. قرآن مىفرماید: «اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ فى جَهَنَّمَ جَمیعاً» چنین کسانى که در دنیا به واسطه اثر همنشینى با کافران منافق مىشوند، در آخرت داخل جهنم با ایشان هم نشین خواهند بود.
منبع :آذرخشی دیگر از آسمان کربلا
علامه مصباح یزدی
- ۹۵/۰۷/۱۴