عرفان اهل بیتی

شیخ رضا اشرف زاده

عرفان اهل بیتی

شیخ رضا اشرف زاده

عرفان اهل بیتی

آشنایی با اندیشه اسلامی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۶
اسفند

🔴 ماجرای خواندنی دعای شهید مطهری برای راننده بداخلاق اتوبوس!


🔹در ایامی که در قم بودیم، تازه این شرکتهای مسافربری راه افتاده بود. به قصد مشهد سوار شدم. بعد از مدتی احساس کردم راننده اتوبوس نسبت به شخص من که معمّم هستم، یک حالت بغض و نفرتی دارد. نه من او را می ‏شناختم و نه او مرا می‏ شناخت. در ورامین که توقف کرد، وقتی خواستم از او بپرسم که چقدر توقف می ‏کنید، با یک خشونتی مرا رد کرد که دیگر تا مشهد جرأت نکنم یک کلمه با او حرف بزنم! 


🔹پیش خودم توجیهی کردم، گفتم لابد مسلمان نیست، مادّی است، یهودی است. آن طرف سمنان که رسیدیم، من وقتی رفتم وضو بگیرم تا نماز بخوانم، همین راننده را دیدم که دارد پاهایش را می‏ شوید. مراقب او بودم، دیدم بعد وضو گرفت و نماز خواند. حیرت کردم: این که مسلمان و نمازخوان است! ولی رابطه ‏اش با من همان بود که بود.


🔹شب شد. پشت سر من دو تا دانشجوی تربتی بودند. آنها هم می ‏خواستند ایام تعطیلات بروند خراسان (تربت). او برعکس، هرچه که نسبت به من اظهار تنفر و خشونت داشت، نسبت به آنها مهربانی می‏ کرد. شب از یکی از آنها خواهش کرد که بیاید کنارش با هم صحبت کنند تا خوابش نبرد. او هم رفت. دیدم این راننده دارد سرگذشت خودش را برای آن دانشجو می‏ گوید. من هم به دقت گوش می‏ کردم که بشنوم. اولًا از مردم مشهد گفت که از آنهایشان که با آخوندها ارتباط دارند بدم می ‏آید. گفت: خلاصه این را بدان که در میان همه فامیل من، تنها کسی که راننده است منم. باقی دیگر، دکتر و مهندس و تاجر و افسر هستند.

  • رضا اشرف زاده
۲۳
اسفند

مرو ای بانوی تب دار، دلت می آید؟ 

من و تنهایی و تکرار، دلت می آید؟


تو فقط سعی نمودی که مسافر باشی

حیدر و این همه اصرار، دلت می آید؟


ما مگر قول ندادیم که با هم باشیم

من شوم بعد تو بی یار، دلت می آید؟


چند وقتی است به من یه طرفی می نگری 

می کنی پوشش اسرار، دلت می آید؟


بعد تو سهم من این است از این مردم شهر 

خنده بر حیدر کرار، دلت می آید؟

  • رضا اشرف زاده
۱۱
اسفند

🔘 گربه ای که شهید مطهری پیگیر حالش بود!

 

🔸شهید مطهری با هفت فرزند، تا پنجاه سالگی وسیله نقلیه نداشتند. وقتی ماشین خریدند طبعا ظرفیت آن باید به نحوی می بود که برای یک خانواده پرجمعیت به همراه راننده مناسب باشد، چون ایشان رانندگی نمی دانستند. آقای کریمی که رانندگی استاد را در آن زمان به عهده گرفت خاطرات جالبی از شش سال همراهی شهید مطهری دارد. از جمله می گوید:


🔹 یک بار ایشان مرا در دانشکده صدا زده و گفتند: ببین چرا این گربه در زیر پله کتابخانه دانشکده مدام سر و صدا می‌کند. من رفتم ببینم قضیه از چه قرار است. دیدم گربه زبان بسته، کور است. مساله را به استاد گفتم. 

ایشان آن موقع پانزده ریال به من دادند تا برای گربه مقداری جگر سفید بخرم. بعد از این که گربه سیر شد دیگر سر و صدایی نکرد. 

  • رضا اشرف زاده
۰۷
اسفند

تسبیح

(استاد صفائی حائری)

یعنى در تو بینش و آگاهى و حالتى به وجود آید که 

وقتى «درد و رنج» را در انسان، 

«ظلم و ستم» را در جامعه، 

«تفاوت و تبعیض» را در هستى و آفرینش 

و رابطه این همه را با «اللَّه» دیدى، 

با این همه او را پاک و منزه ببینى؛ 

چون 

  • رضا اشرف زاده