عرفان اهل بیتی

شیخ رضا اشرف زاده

عرفان اهل بیتی

شیخ رضا اشرف زاده

عرفان اهل بیتی

آشنایی با اندیشه اسلامی

۱۹ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

۱۸
ارديبهشت

💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷


🖋📚 #پیام های تربیتی استاد مطهری(129)

                     

      ✳️ #نکته ١٠،خواب شهادت #استاد ✳️


   همسر گرامی شهید مطهری نقل می کند:

دو شب قبل از شهادت، #استاد مطهری زودتر از شب های قبل، برای نماز شب برخاسته بود.

این بار قبل از برخاستن، دائم پاهایش را روی زمین 

می زد!

من در اثر صدای پای ایشان از خواب بیدار شدم، اما یک حالت خاصی در او مشاهده کردم.

پرسیدم: چیست؟

فرمودند: من الان خواب عجیبی دیدم!

خواب دیدم که من و امام خمینی دوتایی، در مسجدالحرام هستیم و در بیت شریف باز شد، دیدم پیامبر اکرم(ص) از آنجا آمد پایین و به سمت ما 

می آید.

  • رضا اشرف زاده
۲۶
اسفند

🔴 ماجرای خواندنی دعای شهید مطهری برای راننده بداخلاق اتوبوس!


🔹در ایامی که در قم بودیم، تازه این شرکتهای مسافربری راه افتاده بود. به قصد مشهد سوار شدم. بعد از مدتی احساس کردم راننده اتوبوس نسبت به شخص من که معمّم هستم، یک حالت بغض و نفرتی دارد. نه من او را می ‏شناختم و نه او مرا می‏ شناخت. در ورامین که توقف کرد، وقتی خواستم از او بپرسم که چقدر توقف می ‏کنید، با یک خشونتی مرا رد کرد که دیگر تا مشهد جرأت نکنم یک کلمه با او حرف بزنم! 


🔹پیش خودم توجیهی کردم، گفتم لابد مسلمان نیست، مادّی است، یهودی است. آن طرف سمنان که رسیدیم، من وقتی رفتم وضو بگیرم تا نماز بخوانم، همین راننده را دیدم که دارد پاهایش را می‏ شوید. مراقب او بودم، دیدم بعد وضو گرفت و نماز خواند. حیرت کردم: این که مسلمان و نمازخوان است! ولی رابطه ‏اش با من همان بود که بود.


🔹شب شد. پشت سر من دو تا دانشجوی تربتی بودند. آنها هم می ‏خواستند ایام تعطیلات بروند خراسان (تربت). او برعکس، هرچه که نسبت به من اظهار تنفر و خشونت داشت، نسبت به آنها مهربانی می‏ کرد. شب از یکی از آنها خواهش کرد که بیاید کنارش با هم صحبت کنند تا خوابش نبرد. او هم رفت. دیدم این راننده دارد سرگذشت خودش را برای آن دانشجو می‏ گوید. من هم به دقت گوش می‏ کردم که بشنوم. اولًا از مردم مشهد گفت که از آنهایشان که با آخوندها ارتباط دارند بدم می ‏آید. گفت: خلاصه این را بدان که در میان همه فامیل من، تنها کسی که راننده است منم. باقی دیگر، دکتر و مهندس و تاجر و افسر هستند.

  • رضا اشرف زاده
۱۱
اسفند

🔘 گربه ای که شهید مطهری پیگیر حالش بود!

 

🔸شهید مطهری با هفت فرزند، تا پنجاه سالگی وسیله نقلیه نداشتند. وقتی ماشین خریدند طبعا ظرفیت آن باید به نحوی می بود که برای یک خانواده پرجمعیت به همراه راننده مناسب باشد، چون ایشان رانندگی نمی دانستند. آقای کریمی که رانندگی استاد را در آن زمان به عهده گرفت خاطرات جالبی از شش سال همراهی شهید مطهری دارد. از جمله می گوید:


🔹 یک بار ایشان مرا در دانشکده صدا زده و گفتند: ببین چرا این گربه در زیر پله کتابخانه دانشکده مدام سر و صدا می‌کند. من رفتم ببینم قضیه از چه قرار است. دیدم گربه زبان بسته، کور است. مساله را به استاد گفتم. 

ایشان آن موقع پانزده ریال به من دادند تا برای گربه مقداری جگر سفید بخرم. بعد از این که گربه سیر شد دیگر سر و صدایی نکرد. 

  • رضا اشرف زاده
۱۵
بهمن

✅ روزی که مرتضی مطهری پنج ساله مفقود شد!


🔻یک روز صبح زود، پدر و مادر مرتضای پنج ساله هر چه گشتند او را نیافتند. سرانجام او خارج از منزل در کنار مکتبخانه در حالی که به خواب رفته بود پیدا شد. 

  • رضا اشرف زاده
۱۲
بهمن

🎦 Where did it start? | Agha Panahian


Agha Panahian explains the concept of the domino effect to us and where in history did the event of Karbala start.


Duration: 4:19


Follow us at:

Shiatv.net/user/PureStreamMedia

Telegram : http://goo.gl/NPGEYg

Fb.com/PureStreamMedia

  • رضا اشرف زاده
۲۹
دی

💢 من هیچ پستی نمی خواهم

 

🔹شهید آیت الله دکتر محمد مفتح: 


در سال پنجاه و هفت و در اوج مبارزات، استاد شهید به من می فرمود: 


«به خدا اگر امام و رهبر ما پیروز بشود، من هیچ پستی نمی خواهم، هیچ مقامی نمی خواهم. همین کتابخانه ام برای من بهترین لذت است. من همین را می خواهم که بنشینم و کتاب بنویسم، بنشینم و تحقیق کنم، بنشینم از اسلام عزیز دفاع کنم. این هدف من است. برای من منصب و مقام اصلا اهمیتی ندارد».

  • رضا اشرف زاده
۲۹
دی

✅ منطق ماشین دودی: معمای کودکی دوست نکته سنج استاد مطهری که در بزرگسالی حل شد!


🔹یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است تعبیر بسیار لطیفی داشت. اسمش را گذاشته بود "منطق ماشین دودی"...


🔹می گفت وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه ‏آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران - شاه‏ عبدالعظیم بود. من می‏ دیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ‏ها دورش جمع می‏ شوند و آن را تماشا می ‏کنند و به زبان حال می‏ گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می ‏کردند. 

  • رضا اشرف زاده
۱۸
دی

✅ ماجرای خواندنی شهید مطهری و راننده تاکسی؛ آخوند سوار کنم ماشینم چپ می کند!


🔹حاج حسن مطهری برادر استاد می گوید: تابستان سال 1339 بود. شهید مطهری یک هفته‌ در فریمان بودند و می خواستند به مشهد بروند. من با یکی دیگر از اقوام رفتیم ببینیم ماشین هست یا نه. یک تاکسی برای مشهد ایستاده بود که راننده اش یک پایش می‌لنگید و به «محمد لنگ» معروف بود. گفتم یک نفر جا دارید؟ گفت: بله. زود بیایید می‌خواهیم حرکت کنیم. دو زن و یک مرد هم عقب نشسته بودند.

 

  • رضا اشرف زاده
۰۶
آذر

🔸یادی از پدر


🔹چه مانعی دارد که من ذکر خیری از پدر بزرگوار خودم بکنم. از وقتی که یادم می‏ آید (حداقل از چهل سال پیش) من می ‏دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی‏ گذاشت و نمی ‏گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. 

  • رضا اشرف زاده
۰۳
آذر

☝امضای وزارتی دختر شهید مطهری!☝

  • رضا اشرف زاده